معنی پوراندخت مهیمن

حل جدول

پوراندخت مهیمن

از بازیگران فیلم مجرد چهل ساله


پوراندخت

دختر خسروپرویز

دختر خسرو پرویز

لغت نامه دهخدا

مهیمن

مهیمن. [م ُ هََ م ِ] (ع ص) ایمن کننده از خوف. آنکه ایمن کند دیگری را از ترس و بیم. (منتهی الارب). همان مؤمن است که همزه ٔ اولی قلب به هاء و همزه ٔ ثانیه قلب به یاء شده است. (یادداشت مؤلف) محققان را در تحقیق مهیمن سه قول است یکی آنکه اصلش مآمن است اسم فاعل از (آمن یؤمن ایماناً) مأخوذاز «آمن » به ابقای همزه ٔ باب افعال در مضارع و اسم فاعل و غیره و همزه ٔ اول را به «هاء» بدل کردند و ثانی را به یاء به خلاف قیاس چنانچه در صحاح و صراح مذکور است. دوم آنکه اصلش مأیمن است بر وزن مفیعل اسم فاعل از ایمنه است بر وزن فیعله که ملحق است به دحرج به الحاق یاء بعد فاء پس همزه را به یاء بدل کردند بر خلاف قیاس و این قول مختار بیضاوی و مدارک و غیره است. سوم آنکه اسم فاعل است از هیمنه که به معنی حفاظت است ملحق به دحرج و در این صورت هاء اصلی است و یاء برای الحاق و این مختار صاحب شمس العلوم و جلالین است. (غیاث). || مؤتمن که بیم را دفع کند. || امین که حق کس را ضایع نکند. (منتهی الارب). || گواه براستی. (مهذب الاسماء). گواه راست. (مجمل اللغه) (ترجمان جرجانی). گواه. شاهد. || مهربان. (غیاث). || رقیب. || نگاهبان. (منتهی الارب). حافظ. || (اِخ) نامی از نامهای خدای تعالی. خدا. صفتی است ازصفات خدای تعالی به همه ٔ معانی. متکلمان صفت فوق راکه از اسماء حسنی است به معنی «شهید» که عالم به غایب و حاضر است و نیز به معنی گواه یعنی کسی که در قضیه ای حاضر باشد و صحت آن را به قول تصدیق کند تفسیر کرده اند. (تعلیقات معارف بهأولد ص 228):
گَرْش نبردم بکار بیهدگی کرد
بیهدگی ناید از مهیمن قهار.
ناصرخسرو.
بارخدایا مهیمنی و مقدر
وز همه عیبی منزهی و مبرا.
سعدی.
برای ختم سخن دست بر دعا دارم
امیدوار قبول از مهیمن غفار.
سعدی.
رجوع به هیمنه و آمین شود. || (اِخ) یکی از سی و دو نام قرآن کریم. حق تعالی فرموده است و مهیمناً علیه. (نفایس الفنون).

فرهنگ معین

مهیمن

ایمن کننده، نگهبان، از نام های خداوند. [خوانش: (مُ هَ مِ) [ع.] (اِفا.)]

مترادف و متضاد زبان فارسی

مهیمن

حارس، حافظ، محافظ، مراقب، مستحفظ

فرهنگ فارسی هوشیار

مهیمن

ایمن کننده از خوف، موتمن که بیم را دفع کند، گواه براستی، شاهد، نگاهبان

فرهنگ فارسی آزاد

مهیمن

مُهَیمِن (از اسماء الله است) (اسم فاعل از هَیمَنَ، یُهَیمِنُ، هَیمَنَه) مسلط، حاکم، صاحب اختیار، حافظ و حارس و مراقب، شاهد، اَمین، مُوتَمِن، قائم به امور خلق از اعمال و ارزاق و آجال ایشان، و مومن به معنای اَمان دهنده و پناه دهنده به دیگری که آنهم مُؤَأمِن بوده است و همزه اول به ه و همزه دوم به ی تبدیل شده و مُهَیمِن گشته است (علامّه حضرت اشراق خاوری:غالب، قادر، مسلّط معنی فرموده اند و حضرت فاضل مازندرانی نگهبان و فرمانروا)، مُهَیمِن در الواح و ادعیه مبارکه و در سوره مائده و سوره حشر قرآن آمده است،

فرهنگ عمید

مهیمن

از نام‌های باری‌تعالی،
[قدیمی] ایمن‌کننده،
[قدیمی] گواهِ صادق،
[قدیمی] نگهبان،

واژه پیشنهادی

سریالی تلویزیونی با بازی پوراندخت مهیمن

قصه های تبیان

همسایه ها

برادر

نیاز

کیمیا

مهرآباد

معادل ابجد

پوراندخت مهیمن

1408

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری